102/9/2
3:49 ع
خاطراتی از شهید تهرانی مقدم مغز متفکر موشکی ایران
شهید «حسن طهرانیمقدم» ملقب به پدر موشکی ایران و مسئول سازمان جهاد خودکفایی، 12 سال پیش، درست در چنین روزی بر اثر انفجار در یکی از پادگانهای نزدیک تهران به شهادت رسید، در سالروز آسمانی شدنش، اشارهای به چند روایت کوتاه از زندگی پرافتخار او خواهیم داشت.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، 12 سال از روزی که خبر شهادت سردار حسن طهرانیمقدم، رئیس سازمان خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روی خروجی رسانهها قرار گرفت، میگذرد، فرماندهای که تا آن روز نامش برای عموم مردم ناآشنا بود اما درجه و مسئولیتش نشان از سالها تجربه داشت.
بیستویکم آبان 1390، فرماندهای بر اثر انفجار زاغه مهمات پادگان شهید مدرس به دوستان شهیدش پیوست که بخش عظیمی از افتخارات موشکی جمهوری اسلامی ایران مدیون زحمات شبانهروزی و آرزوهای دور اوست؛ مردی که معتقد بود تنها انسانهای ضعیف به اندازه امکاناتشان کار میکنند.
شهید طهرانیمقدم مرد کارهای سخت روی زمین مانده بود، تا کاری که راه انداخته بود روی روال میافتاد، آن را به دیگری میسپرد و به سراغ کار بعدی میرفت، سازمان جهاد خودکفایی را هم خودش راه انداخت. آن هم وقتی که احساس کرد مفهوم کار جهادی کردن دارد از دایرةالمعارف مردم پاک میشود.
در سالروز شهادت بزرگمردی که آرزوی نابودی اسرائیل را داشت، چند برگ از زندگی او را ورق میزنیم، شهیدی که نتایج تلاشهای شبانهروزیاش بیش از یک ماه است که آرامش را از صهیونیستها گرفته است.
102/9/2
3:44 ع
عملیاتی که دو سال در آن پیر شدیم.
یک رزمنده دفاع مقدس میگوید: در یکی از سنگرها، چشمم به احمد آشتیجو، قاسم جوانی و چند نفرِ دیگر از نیروهای گردان خودمان افتاد. انگار هرکدام 10 سال پیر شده بودند. گردوغبار باروت روی صورتهایشان نشسته و لبهایشان از خشکی ترک برداشته بود. غم از چهرههای خاکیشان میبارید.
به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ هشت ساله تحمیلی که پایان گرفت، مردانی که آن سالهای عشق، آتش و خون را با گوشت و پوست خود احساس کرده بودند، در سنگر روایتگری خاطرات دوران دفاع مقدس حاضر شدند تا تصویرگر وقایعی باشند که در این جنگ رخ داده است، وقایعی از یک جنگ نابرابر که یک ملت برای مقابله با آن بسیج شدند و صحنههای زیادی از ایثار، گذشت، جانفشانی و رشادت برای آب و خاک را خلق کردند.
حاجاحمد شیروانی، از دسته همین مردان است که سالها است روایتگر خاطراتی شده که به چشم دیده است، او که پایش را در سهراهی شهادت جا گذاشته است، میگوید: «این خاک روزی جوانانی داشت که برای شکستن خط دشمن لحظهشماری میکردند.» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شیرانی از بحبوحه عملیات رمضان در تابستان سال 1361 است.
97/9/29
8:6 ع
ناگفتههایی جالب از سقوط هواپیمای نظامیان ایرانی در سال 60.
در آن زمان گزارشی نوشتیم و ناکارآمدی مسئولان بنیاد شهید را بازگو کردیم ولی از جانب برخی سرزنش شدیم. امسال به این بهانه گفتوگویی را از خانواده یک شهید بزرگوار منتشر میکنیم که حق فراوانی برگردن مردم ایران دارند. این شهید بزرگوار از سال 50 که فعالیت سیاسیاش برای ارتش خطرناک شد، نامش در لیست رژیم شاه بود، بهگونهای که اگر انقلاب نمیشد، امکان اعدامش وجود داشت.
شهید موسینامجو در ماجرای هواپیمای هرکولس C-130 به همراه مقامات ارشد نظامی ایران به دیدار معبودش شتافت. خانواده شهید عزیز سرلشکرموسی نامجو و در اصل فرزندان ایشان قدم بر چشمان ما گذاشته و در تحریریه پاسخگوی سوالات ما بودند. از فعالیتهای شهید نامجو پیش از انقلاب، سمتهایش پس از انقلاب تا شهادت و دشواریهای پس از آن با فرزندان وی بررسی شد که در ادامه مشروح گفتوگو را میخوانید. گفتنی است در این مصاحبه آقایان ناصر و مهدی نامجو نکات مختلفی را به زبان آوردند و پسر ارشد خانواده یعنی آقا ناصر بسیار روشنتر به سوالات ما پاسخ داد.
درباره پدرتان مختصری برایمان توضیح دهید.
شهید نامجو در 26 آذر سال 1317 در شهرستان بندرانزلی در یک خانواده متوسط متولد شد. به نقل از دوستانش بنا بر شرایط زندگی در آن دوران همانند شهید رجایی دستفروشی میکرد. در حدود 10سال که داشت به تهران مهاجرت کردند و در خیابان گرگان قدیم که امروزه به نام پدرم نامگذاری شدهاست، مستقر شدند. پدربزرگ بنده کارمند مخابرات بود که برای ادامه تحصیل فرزندان و شرایط کاری خودش به تهران مهاجرت میکند. خانواده پدری بنده هفت فرزند بودند. پس از چندی پدر به سیستم نیروهای مسلح وارد میشود. بسیاری تصور میکنند که پدر بنده، نظامی صرف است در حالیکه تحصیلات ایشان در رشته نقشهبرداری بودهاست.
چه سالی ازدواج کردند؟
سال 1349 در سن 32 سالگی ازدواج میکنند.
چه سالی وارد دانشکده افسری شدند؟
سال 1337
چه سالی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شدند؟
سال 1340 از دانشکده افسری فارغ التحصیل شدند.
در رشته ورزشی سابقه فعالیتی داشتند؟
در کارنامههای ایشان دورههای مختلفی از جمله اسبسواری به چشم میخورد. اما بهعلت اصالت شمالی ایشان، شناگر ماهری شناخته میشد.
اینکه گفتهمیشود در دهه 50 عضو هیات علمی میشوند درست است؟
خیر، پدر پس از فارغ التحصیلی از سال 1340 به عضویت هیات علمی دانشکده افسری درآمدند و کرسی نقشهبرداری دانشکده افسری برای تدریس در دست ایشان بود. کسوتش نیز به عنوان دبیر و استاد مطرح بودهاست.
از شرایط پدر در دانشکده افسری در آن سالها برایمان بگویید.
نظام پهلوی یک سیستم میلیتاریسمی محسوب میشد و به همین علت برای دانشکدههایی مانند دانشکده افسری اهمیت خاصی قائل میشد. در آن برهه به طور عمده افراد شاخصی برای ورود به دانشکده انتخاب میشدند و از فیلتر آزمون جداگانهای نیز عبور میکردند. پدر در دوران تحصیل رتبه بالایی داشت از همین رو پس از اتمام تحصیلات به عضویت هیات علمی درآمد.
به چه علت پدرتان این شغل را انتخاب کرد؟
ارتش از رستههای مختلفی تشکیل میشد. افراد برای ورود به رسته ها به طور معمول دو پیش شرط علاقه و معدل را پیش روی خود داشتند. در آن زمان مرسوم بود که برخی از افراد که نمرات بالایی داشتند پس از اتمام دوره به رسته توپخانه میرفتند. پدر نیز به دلیل نمرات بالا به این رسته وارد شد.
چه شد که به فکر ادامه تحصیل در خارج از کشور افتادند؟
برای ادامه تحصیل نیز به دانشکده جغرافیا تهران رفتند. بسیاری از افراد مستعد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می رفتند. پدر و مرحوم شکر ریز نیز مقرر شد برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام شوند. همینگونه برادر شهید نامجو شهید سید رسول نامجو نیز به کشور انگلیس رفتند و در کنار آن دو نفر از دوستانش یعنی آقایان جاسبی و تبریزی و سایرین جمعی بودند که برای ادامه تحصیل هر یک به کشوری بورس شدند. دو نفر اول در رشتههای مهندسی صنایع، مدیریت و مکانیک انگلیس را انتخاب کردند و پدر نیز برای رشته نقشهبرداری در فرانسه قبول شد. سال 54 در آزمون بورسیه برای اعزام به فرانسه در رشته نقشه برداری در مقطع دکتری پذیرش میشود ولی بهدلیل سابقه مذهبی و تحرکات سیاسیاش در سال 55 از خروج وی از کشور ممانعت بهعمل می آید. اگر اجازه خروج به ایشان دادهمیشد بنده متولد فرانسه بودم. در آن سالها شرایط برایش دشوار گذشت چرا که پیش از خروج تمامی اموالش را فروختهبود تا بتواند در آن چندسال در فرانسه با آسایش زندگی کند ولی ممانعت از خروج وی تمامی برنامههایش را دچار اختلال کرد.
در زمینه تحصیلات پدر شما چندان اطلاعرسانی نشدهاست. از این موضوع گلهای ندارید؟
بنده در بنیادشهید که مشغول فعالیت هستم یکبار به تابلویی برخوردم که عکس پدر به همراه اطلاعات مختصری از او بود. در آنجا نوشته شدهبود رشته لیسانس نظامی، برایم تعجب برانگیز بود که رشته نظامی چه معنیای دارد. چنین رشتهای تابهحال تعریف نشده است. چرا این حجم از فقدان اطلاعات وجود دارد؟ پدر تنها در رشتههای علوم نظامی تدریس نداشت. یک نفر نقل میکرد که شهید نامجو، مدرس نقشهبرداری در دانشگاه شریف بودهاست. بسیاری از افراد نظامی حال حاضر کشور از شاگردان پدر بودهاند. من کارت تدریس پدر را در دانشگاه تهران دیدهام. برادر بنده پس از شهادت پدر بهدنیا آمدند.
شما اظهارنظری از پدر درباره شخصیت سرتیپ رزم آرا که بهعنوان پدر علم جغرافیای نظامی مطرح است و همچنین در زمینه مرتبط با رشته تحصیلی پدرتان شاخص بودهاست، شنیدهاید؟
کتابهای سرتیپ رزمآرا در خانه وجود دارد. یک قبلهنما نیز در خانه دیدهام که نام سرتیپ رزمآرا بهعنوان سازندهاش در پشت آن ذکر شدهاست. رزم آرا و ارفع در تاریخ کشور دو نفری هستند که در تعارض با یکدیگر قرار داشتهاند. یک برهه رزم آرا و در دوره دیگر نیز ارفع در قدرت دیده میشدند. رزمآرا در زمینه تدریس علوم نظامی صاحبنام بود و از او کتابهایی در کتابخانه پدر به چشم میخورد. به نظر بنده رزم آرا شخصیت مثبتی به نظر میرسد. در نحوه مرگ او نیز ابهاماتی دیدهمیشود.
از سبک زندگی پدر کمی برایمان توضیح دهید.
کسوت معلمی در پدر پررنگ بود. بهعنوان فردی تلاشگر در بین دوستانش شناخته میشد. در زمینه تدریس تسلط کافی بر محصلین خود داشت. پدر برای هر شخصی در دفتر خودش یک دیدگاه و نظر نوشتهبود. هرکسی در هر زمینهای مهارت داشت آن ویژگی را برای آن شخص با دید کادرسازی در آینده یادداشت میکرد. بهطور کل پدر بسیاری از رویدادها را یادداشت میکرد. از او یادداشت های بسیاری به یادگار مانده است.
خانوادهاش مذهبی بودند از این رو در زمینههای مذهبی مطالعات بسیاری داشت. دوره های تفسیر و همچنین کتابهای شهید مطهری و دکتر پاکنژاد را مطالعه کرده بود. پیش از انقلاب مادر از پدر خاطراتی نقل میکند که برای کمک به مردم حاشیهنشین شهر پیشگام بودهاست. از لحاظ شخصیتی نیز ساده زیست بود. یکی از دوستان پدر از سختکوشی او نقل میکند که شبهای امتحان نیز دستفروشی میکرد و با وجود این در نمرات نیز از سایرین پیشتاز بود. با وجود تمام مشغلههایی که داشت وقت بسیاری برای خانواده میگذاشت. مادر تعریف میکنند زمانی که افت کوچکی از درس در خواهر مشاهده میکرد علت آن را جویا میشد و در صدد رفع آن برمیآمد و به مدرسه میرفت و پیگیر امور خواهر میشد. چهره اصلی پدر پیش از انقلاب به عنوان یک استاد نمونه شناخته شده بود و فعالیت های مبارزاتی به صورت مخفیانه بود و پس از انقلاب چهره ایشان به عنوان یکی از مبارزان و افراد باسابقه شناخته شده بود.
برخلاف قدمت بسیار دانشکده افسری چرا پدر شما را بنیانگذار آن عنوان میکنند؟
دانشکده افسری دارای سابقه طولانی بوده و در سال 1300 تاسیس شدهاست. از لحاظ تاریخی از بسیاری از دانشگاهها مقدمتر بودهاست. پدر پس از انقلاب نقش بسیاری از جهت تحول و همراستا کردن دانشکده با انقلاب ایفا کرد. از این جهت پدر را بنیانگذار مکتبی دانشکده میخوانند در حالیکه قدمت آن به سال 1300 برمیگردد. در آن برهه براساس شرایط مجبور بودند که از افراد بهخصوصی در دانشکده استفاده کنند و با بسیاری نیز قطع همکاری کنند. در همین راستا پدر بسیار تهدید میشدند و حتی نامههایی علیه فرزندان و خانواده نیز مطرح شدهبود. دانشکدهافسری برای پدر جایگاه والایی داشت. پدر همزمان مدرس و رییس دانشکده بود. دفتر ایشان همیشه روی مراجعین باز بود. گاهی اوقات که با پدر کاری داشتیم و تا دیروقت در اداره مشغول بود برای دیدنش به دفتر می رفتیم.
پدرتان پیش از انقلاب با شاه برخوردی داشتهاند؟
شاه شخصیت نظامی داشت، از همین جهت بارها به دانشکده افسری مراجعت میکرد. چند عکس نیز از پدر ماندهاست که نشان از بازدید شاه از دانشکده دارد. چندین مرتبه پدر به عنوان استاد نمونه تشویق شدند. با تمام وجود پدر از ابتدای دهه 50 در محفلی که علیه شاه بود شرکت داشتند. پدر نیز دوستانی داشتند. یکی از آنها مرحوم ناصر رحیمی که از مبارزان علیه بهاییت محسوب میشد و از تاثیرگذاران بر پدر شناخته میشود سالها قبل از انقلاب بر اثر یک بیماری به بیمارستان رفت و در آنجا بهعلت کمکاری عمد به نقل از بسیاری به شهادت رسید. پدر به احترام وی، من را ناصر نامگذاری کرد.
به چه علت پدر شما از پذیرش خانههای سازمانی امتناع کردهاست؟
پیش از انقلاب پدر از لحاظ درآمدی وضعیت مناسبی داشت. به جهت شرایط معتقد بود که افرادی که از من مستحق تر هستند باید از این خانهها استفاده کنند. به همین جهت هیچگاه استفاده نکرد. زمانیکه پدر در منطقه پیروزی اجارهنشین بود یک زمین را با قرض گرفتن از اطرافیان در صادقیه فعلی خریداری کرد. در وصیتنامهاش نیز نسبت به شهادت به عقاید شرعی و بدهکاری به اشخاصی متنی را ذکر کرده است. خانهای را در آن زمین طراحی کرد. تنها سه روز در آن خانه زندگی کرد و در نهایت نیز در حین بازگشت از مناطق عملیاتی به شهادت رسید. پس از حقوقهای نجومی نامهای در سایتها منتشر کردیم به لحاظ فرهنگ سازی و تذکر که پدر بنده و برخی از افراد از دریافت بخشی از حقوق امتناع میکردند.
در حین انقلاب، شهید نامجو در چه زمینههایی فعالیت داشت؟
پدر در هستههای مقاومت در ارتش بودند. در آن برهه خانواده را نیز به کار می گرفت. در راهپیماییها با لباس مبدل شرکت داشت. ارتش فرزند انقلاب بود از این حیث بدنه اصلی آن از شاه فاصله داشتند.
در اوایل انقلاب هوشیار عمل کردند. آقای محمودی در ابتدا به ریاست دانشکده معرفی شد که چندان مدیریتش به درازا نکشید و از سمتش برکنار شد. پس از آن پدر به ریاست دانشکده منصوب شد.
برادر شهید چمران از پدر خاطرهای نقل میکند که پیش از انقلاب پدر را نزدیک پارک لاله دیدند. شهید نامجو پس از خوش و بش اعلامیه ای در جیب کت ایشان میگذارد و می رود. مهدی چمران میگوید نامه را که باز کرده و متوجه اعلامیه شده، جاخورد. نوار امام(س) و اعلامیه ها را پدر جابهجا میکرد. زمانیکه محدودیت تردد و حکومت نظامی اعلام شده بود پدر با کسوت نظامی در شهر تردد می کردند.
شرایط ارتش پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
پس از انقلاب شرایط خاصی بر ارتش حکمفرما بود. امام (س) با هوشیاری و با مشورت با افراد دلسوز نظامی از انحلال ارتش خودداری کردند. در حالیکه بسیاری از روی عمد یا جهل معتقد به انحلال ارتش بودند. ارتش فرزند ملت بود. برخی از سران آن از کشور خارج شدهبودند و برخی نیز به آن بازگشتند. ارتش پس از انقلاب باز سازماندهی شد. پدر همیشه خودش را به اسلام مدیون میدانست. بهخاطر این بسیاری از کارهایش رنگی مذهبی داشت. با حفظ ارتش بسیاری از غائله ها در گوشه و کنار کشور خنثی شد. به اتکای همین ارتش بسیاری از این فتنهها ختم به خیر شد. شخصیت پدر بهشکلی بود که با همه گروه ها پس از انقلاب تعامل داشتند. در ابتدای انقلاب پدر در برخی از گزینش های دانشکده از چهرههای دیگر از جمله شهید آیت استفاده میکرد. پدر در وحدت ارتش و سپاه نقش بسیاری ایفا کرد. گفتهمیشود پدر تعدادی از دانشجویان افسری را برای گذراندن دوره به سپاه اعزام میکرد.
کدام یک از افراد شاخص ارتش از شاگردان پدر شما بودند؟
بسیاری از افراد از جمله امیر موسوی، صالحی، ستاری، کلاهدوز، صیاد شیرازی، سیاری، دادرس، پوردستان و ... از شاگردان پدر محسوب میشدند.
نقش ارتش در ابتدای جنگ را چگونه توصیف میکنید؟
ابتدای جنگ دانشجویان دانشکده افسری در جنگ نقش به سزایی داشتند. در اهواز و آبادان نقش پررنگی داشتند. دانشجویان در آموزش نیروهای مردمی نقش پررنگی ایفا کردند. فرماندهان فعلی از باقیماندگان انتهایی شاگردان پدر هستند. شهید نامجو تعدادی از دانشجویان را که سردوشی نگرفتهبودند برای کمک به دفاع از کشور به خوزستان اعزام میکند. به دلیل شرایط بحرانی این تصمیم سازمانی را اتخاذ کردند. پس از سخنرانی پدر در جمع دانشجویان تعداد زیادی لبیک میگویند و به جنوب اعزام میشوند. بی شک دانشجویان دانشگاه افسری ارتش نقش بزرگی در دفاع 34 روزه در کنار نیروهای مردمی، سپاه و تکاوران دریایی ارتش ایفا کردند که کمتر از آنان یاد میشود. اگر این نیروها در بحث تجهیز و آموزش نبودند دفاع 34 روزه میسر نمیشد.
در برخوردی که با مسئولان داشتهاید چه اظهارنظرهایی از آنها درباره شهید نامجو شنیدهاید؟
بسیاری از شخصیت های سیاسی از جمله مقام معظم رهبری، مرحوم آیتالله هاشمی و روسای جمهور ادوار مختلف از پدر به نیکی یاد میکنند. مقام معظم رهبری میفرمایند ارتش با اتکا به پدر شما از بسیاری از فرآیندها سربلند بیرون آمد و فرمودند ایشان از نظامیهایی بود که من روی دوش ایشان تکیه کردم. شخصیت پدر به شکلی فراجناحی محسوب میشود. همچنین از آقای مدنی داماد مرحوم آیتالله کاشانی دو جلد کتاب تاریخ نوشته شده و در ابتدا نیز از همت پدر برای چاپ آن در دانشکده افسری تقدیر کردهاست. بحث نهضت ملی شدن صنعت نفت و سایر وقایع تاریخی در تاریخ معاصر در ابتدای انقلاب با همت افرادی از جمله پدر به کتابهای درسی دانشکده وارد شد.
سفر پدرتان به کره شمالی در چه سالی صورت گرفت؟
در زمانی که وزیر دفاع بودند و پس از شهادت رییس دولت (شهید رجایی) انجام پذیرفت. پس از بازگشت از کرهشمالی نیز به منطقه عملیاتی رفتند. هدف از سفر خرید تسلیحات و انتقال تکنولوژی از کره بود. تحریمی که مشابه آنچه امروز می بینیم در آن سالها هم وجود داشت و کمتر کشوری بود که تسلیحات به ایران بفروشد.
درباره لیست اعدام نظامیان که نام پدرتان نیز در آن بود، اطلاعی دارید؟
بله تصور می کنم به اواخر دوره پهلوی برمی گردد. ممانعت از خروج ایشان برای تحصیل به همین کارها و فعالیتش برمیگردد.
ارتباط شهید نامجو با مراجع پررنگ بود، علت این موضوع به چه مسالهای برمیگردد؟
پیش از انقلاب با مراجع در ارتباط بودند. ایشان در دهه 30 برای ورود به ارتش نیز با یک واسطه از یکی از مراجع کسب تکلیف کردند. زیرا در آن زمان حضور در ارتش از دید بسیاری از مردم مذهبی خوشایند نبود. در خاطراتشان نیز نقل میکند که با پدربزرگ به محضر یکی از مراجع تقلید میروند. در یک رمان که آقای وردیانی نوشته این خاطره نقل شدهاست. پدر دانشجویانش را با حوزه عجین کرده بود. یک اقدام جالبی که ایشان انجام میدادند دیدار با علما و چاپ کتابهای تاریخ معاصر در چاپخانه دانشکده افسری و تدریس آن بود.
پدرتان پس از معرفی بهعنوان وزیر دفاع چه میزان رای اعتماد گرفتند؟
دو بار رای اعتماد گرفتند. زمانی که مرحوم مهدوی کنی مسئولیت دولت موقت را گرفتند به علت شهادت برخی از اعضای دولت دوباره کابینه به مجلس معرفی شد. پدر بیشترین آرا را در بین کابینه از مجلس گرفتند. پدر نظامی، سیاسی محسوب میشد.
شهید فلاحی چگونه شخصیتی بودند؟
بدون شک مرد موثری بوده است. پیش از انقلاب در مورد وی گزارشاتی نقل شده که در زمان اذان در دفترش را قفل میکند. احتمال ما این است که برای نماز خواندن آماده میشود. همچنین در پرونده اش آمده بود که هیچگاه منشی زن برای دفترش قبول نکردهاست و مناصب فرماندهی به ایشان واگذار نشود و فقط در حد آموزش مسئولیت داده شود.
تا چه میزان در فیلم «چ» شخصیت واقعی شهید فلاحی ترسیم شدهاست؟
من این تصویر را نمیپسندم و معتقدم با واقعیت شهید فلاحی فاصله دارد. پسر شهید کشوری نیز از ابراهیم حاتمیکیا انتقاداتی کرد.
در ابتدای انقلاب افراد نظامی به پدرتان اتهاماتی وارد میکردند؟
فضا در ابتدا غبارآلود بود. درباره پدر گاهی اوقات اظهارات نامناسبی صورت میگرفت. برخی او را به علت ساقط نکردن نشان شیر از سر در دانشکده طاغوتی میدانستند و برخی نیز از جناح مقابل آنها او را متهم به پرورش آخوند به جای سرباز در ارتش میکردند.
ارتباط پدرتان با دو وزیر دفاع پس از انقلاب آقایان سرتیپ ریاحی و مدنی چگونه بوده است؟
اطلاع دقیقی ندارم.
از نحوه ورود پدر به کابینه شهید باهنر اطلاعی دارید؟
شناخت سیاسیون از وی و فعالیتش از پیش انقلاب باعث شد که ایشان از سوی شهید رجایی گزینه پیشنهادی وزارت دفاع انتخاب شودکه در ابتدا نیز نپذیرفت. زمانی که پیشنهاد ورود به کابینه شهید باهنر را به پدر دادند. او از امام(س) کسب تکلیف کرد. نزد امام خمینی(س) رفت و گفت جایگاه فعلی من برای آینده ارتش بسیار حساس است. پدر از عدم علاقه خود نسبت به پذیرش وزارت دفاع پرده برداشت. پس از آن با تایید ایشان با حفظ سمت به عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری تصمیم گرفتند این سمت را بپذیرند.
تشکیلات سری ایشان از چه کسانی تشکیل میشد؟
پدر از پیش از انقلاب عضو تشکیلاتی بود. شهید بهشتی، آیت، عباسپور و سایرین مثل دکتر جاسبی و ... حضور داشتند. شاخه نظامی محفلی که پدر در آن حضور داشت، برعهده او بود. در اوایل انقلاب نقش پررنگی ایفا کرد. البته ابتدا به ساکن قرار بر حرکت مسلحانه نبود بلکه چون ارتشی بودند این مسئولیت نانوشته را پذیرفتند. افراد مستعد توسط پدر شناسایی و به جلسات مذهبی و سپس مذهبی سیاسی وارد میشدند. در گارد شاهنشاهی نیز آقای طوطیایی و کلاهدوز عضو این گروه بودند و حتی نقشه قتل شاه هم مطرح بود که البته رد شد. آقای طوطیایی نقل میکند که یکبار از جمع خواست که کار را تمام کنند ولی با این کار مخالفت شد. تشکیلات در آن زمان از جمعی از نظامیان تشکیل شدهبود که به شکل مخفیانه جلسه برگزار میشد. آقای رحیمی که از نظامیان بودند دستگیر شد که در حین بازداشت اسامی افراد را خوردهبود و نگذاشتهبود به دست ساواک بیفتد. اگر لیست لو میرفت افراد اعدام می شدند. حرکت زیرزمینی پدر در پیش از انقلاب کمتر منعکس شدهاست. آقای جاسبی نیز در کتاب خاطرات خود از این جمع صحبت به عمل آوردهاند.
در چه تاریخی به عضویت شورای عالی دفاع درآمدند؟
در تیر1360 و پس از شهادت مصطفی چمران ایشان به عضویت درآمدند. دوشادوش مقام معظم رهبری عضو شورای عالی دفاع و نماینده حضرت امام(س) در شورا بودند. جالب است این نکته را بگویم که در اصل 110 قانون اساسی، شورای عالی دفاع نقش پررنگی برایش قائل شده بود.
بین شهید نامجو، کلاهدوز و فلاحی که هر سه فارغالتحصیل دانشکده افسری بودند کدام یک انقلابیتر بودند؟
سنگ محک برای انسانها متفاوت است ولی پدر در آن برهه دست به خطر بزرگی زد. شهید کلاهدوز از دانشجویان پدر محسوب میشد و هفت سالی از پدر کوچکتر بودند. شهید فلاحی نیز هفت سال از پدر بزرگتر بودند که سلسله مراتب ایشان متفاوت بود. پدر به خاطر تشکیلات پنهانی فرد خطرپذیری بهشمار میرفت. مرحوم سرلشکر سلیمی مفسر قرآن بودند. به اعتقاد برخی ایشان برای خودش شیخی بود.
رابطه شهید نامجو با کدام یک از انقلابیون بیشتر بود؟
با بسیاری در ارتباط بوده و نمی توان به فرد مشخصی اشاره کرد. از مقام معظم رهبری تا شهیدان رجایی و باهنر، شهید بهشتی و آیت و عباسپور و ... را میتوان نام برد. درباره پدرم از آقایان صالحی، حدادعادل و سایرین نیز خاطرات جالبی نقل شدهاست. همچنین شهید بهشتی را به یاد دارم که در خانه ما رفت و آمد داشتند.
این گفتهها که پدرتان به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط داشتهاند، صحت دارد؟
بله، علاوه بر این دو زبان با زبان عربی نیز آشنایی خوبی داشتند. در آن زمان تسلط به زبانهای خارجی تا حدودی برای اهل علم الزامی محسوب میشد. در منزل ما نوارهای زبان انگلیسی و فرانسوی همچنان موجود است. علت اینکه پدر به سمت یادگیری زبان فرانسه رفت، به مساله ادامه تحصیل ایشان برمیگردد.
شهید نامجو با بنی صدر اختلاف نظر در بحثهای تاکتیکی نداشت؟
در زمان جنگ اطلاعی از اختلاف نظر پدر با بنیصدر ندارم البته در خصوص مسائل نظامی اگرچه تحصیلات نظامی نداشت ولی فردی خودرای بود. در بحث رویکرد معتقدم که اختلاف وجود داشتهاست. امام(س) برخلاف رفتار بنیصدر به ایده مشاوران نظامی اهمیت میداد و پشتیبان آنها بود. پدر با بنی صدر روابط مناسبی نداشت. در انتخابات دوره نخست ریاست جمهوری در محافل خصوصی از کاندیداتوری بنی صدر حمایت نکرد. در حالیکه بسیاری روی بنی صدر اتفاق نظر داشتند. یک مرتبه نیز پدر با بنیصدر تقابل داشت. رییسجمهور وقت در جریان حضورش در دانشکده افسری با شعار فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا مواجه شد. از این جهت که وی آن زمان فرمانده کل قوا بود شنیدن این شعار برایش جالب نبود و با عصبانیت در حالیکه میگفت در این طویله را خواهم بست، از آنجا خارج شد. پس از آن پدر را مدتی توبیخ کردند. جریانشناسی پدر بسیار قوی بود.
شهید نامجو چند فرزند داشتند؟
چهار فرزند، سه پسر و یک دختر که به اشتباه برخی سایتها تعداد فرزندان خانواده ما را سه نفر اعلام کردند. برادر دیگر ما و فرزند اول خانواده که سید علی نام داشت بر اثر بیماری در سنین کودکی فوت کرد. پس از فوت فرزند اول خانواده خواهر ما متولد شد.
لحظهای که خبر شهادت را به خانواده اعلام کردند، به یاد دارید؟
یک مستند درباره شهادت پدر بهتازگی توسط آقای دزفولی ساخته و در مهر نیز رونمایی شدهاست. مستند مذکور بیشتر یک تحقیق تاریخی بودهاست. جمعه صبح در مراجعت از عملیات ثامن الائمه آن سانحه رخ داد.
بهتازگی از ناخدا صمدی درباره پرواز هرکولس سوالی پرسیده شد که چرا هواپیمای حامل سران نیروهای مسلح کشور نباید از حیث فنی بررسی شود که ایشان در پاسخ آن صحبت را کردند، نظر شما درباره گفتههای ناخدا صمدی چیست؟
بنده چندان با این گفته موافق نیستم چرا که خلبان آن پرواز زندهاست. در این باره باید احتیاط صورت بگیرد. حرفی از جانب ما ممکن است روایات تاریخی 30 ساله را تغییر دهد. واقعیت امر این است که در آن زمان وزارت اطلاعات وجود نداشت و اداره دوم ارتش این امور را برعهده داشت. بنده از رییس اداره دوم که آقای کتیبه نام داشت سوال کردم و ایشان نیز پاسخ دادند ما فرندچیپ برای بازگشت آنها به منطقه اعزام کردیم. فرماندهان از جمله رییس ستاد (شهید فلاحی) و وزیر دفاع (شهید نامجو) برای اعلام گزارش عملیات شکست حصر آبادان و مراسم سردوشی دانشجویان دانشکده افسری مقرر شد به تهران بیایند. گویی چند بار نحوه مراجعت به تهران تغییر میکند. در این بین یک نفر اطلاع میدهد که با همین هواپیما به تهران برگردید. حالا این شخص که بوده هیچ اطلاعی در دست نیست. صولتی که خلبان این پرواز بود نیز اذعان کرد پس از حادثه من آسیب بسیاری دیدهام و مدتی را نیز بازداشت بودم. به سبب شرایط بحرانی جنگ اتفاقات و بینظمیهایی رخ میدهد که نمیتوان آنها را عمد تلقی کرد. همچنین سه سال پیش به منطقه سقوط هواپیما در نزدیکی کهریزک رفتم. در آنجا چند نفر از محلیها را دیدم. یکی از آنها از پدرش نقل کرد که صبحزود برای چراندن گوسفندان به خارج از روستا رفته که در همان سحرگاه صدای انفجاری شنیدند که پس از آن نوری را از زمین مشاهده کرده که به سمت آسمان رفتهاست. اما بهدلیل نبود اسناد نمیتوان به گفته چند شخص استناد کرد. از طرفی کارشناسانی از هند، کره و پاکستان برای مشخص کردن علت به ایران آمدند که در نهایت نیز به نتیجه مشخصی نرسیدند. برخی نقل کردهاند که کارشناسان خارجی گفتهاند در کنار پیکر شهدا در هواپیما مواد منفجره کار گذاشتهشده که باعث انفجار شده است. خلبان صولتی نیز در صحبتهایش از وقوع حوادثی در هواپیما سخن گفته که پس از آن کنترل هواپیما از دستش خارج شدهاست. از زمانیکه برق قطع میشود شهید فکوری برای کمک و باز کردن چرخها به کابین میرود. سیستم جغرافیایی محیط نیز مانع از فرود آنها میشد. همچنین شنیدهایم یک سرلشکر عراقی که اسیر شده خواهان ملاقات با سران نظامی ایران شدهاست. گفته میشود آن سرلشکر عراقی اسنادی را در دست داشته و به پدرمن داده که اگر به دادگاههای بینالمللی ارجاع میشد تجاوزگری عراق اثبات و دولت بعث محکوم میشده است. این موضوع نیز اثبات نشده و تنها یک ادعاست. خلبان صولتی همچنین گفتهاند که پیش از پرواز دو نفر بهعنوان بازرس سمت راست هواپیما را بررسی کردهاند، با این عنوان که مبادا سلاحی مخفی شده باشد. آقای صولتی میگوید که ممکن است توطئه از آنجا شکل گرفتهباشد. مادرم نقل میکند توضیحات کارشناسان خارجی نیز در جمع خانواده شهدای آن پرواز اعلام شدهاست. 20 نفری در خلال این حادثه جان سالم به در بردند. در کتابی که توسط دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده دلیل سقوط هرکولس ناشناخته ذکر شدهاست. بروز این حادثه یک چالش امنیتی را در آن برهه ایجاد کرد. چرا که سرنشینان آن افراد شاخصی بودند و علت حادثه نیز هیچگاه مشخص نشد.
این اتفاق را بهعلت رخدادهای سال 60 میتوان به گروهک منافقین نسبت داد؟
بله؛ بعید نیست که توطئه از آنجا هدایت شدهباشد. من به یاد دارم یکی از ناخداهای نیرو دریایی در اعترافاتش بیان کرد که در برخی ترور افراد سرشناس دست داشته است.
با فرزندان کدام یک از شهدای هرکولس ارتباط بیشتر دارید؟
با علی فکوری، حامد کلاهدوز و حمزه جهانآرا در ارتباط هستیم. فرزندان شهید فلاحی در خارج از کشور حضور دارند.
بحث دستهبندی بین مردم و مطرح کردن ژن خوب و آقازادگی از نظر شما چه تاثیرات منفی بر جامعه میگذارد؟
دستهبندیهایی اینچنینی از طرف آقازادهها خیانت به نظام است. در حال حاضر برای مثال میگویم علی فکوری در سازمان کوثر بهعنوان کارمند فعالیت میکند که از لحاظ درآمدی و جایگاه، شرایط مطلوبی ندارد. حامد کلاهدوز تخصصش در سختافزار بود ولی در حال حاضر در زمینه فیلمسازی اشتغال دارد. فرزندان شهید جهان آرا نیز در بخش خصوصی فعالیت دارند. هیچ کدام از حیث امتیاز جایگاه خاصی نداشته اند. بنده نیز مشاور بهداشت و درمان بنیاد شهید بوده و خادم بازماندگان جبهه و جنگ هستم. برادرم نیز فوق لیسانس عمران دارند و فعال حوزه مهندسی عمران هستند.
در دوران دانشگاه فرزند شهید بودن شما باعث نشد که بنا بر تفکر غلط در جامعه مبنی بر استفاده از سهمیه خاص، هویت خود را پنهان کنید؟
متاسفانه بنده از سال 84 به مسئولان بنیاد شهید فرهنگسازی در این زمینه را خاطرنشان کردهام. جالب است بدانید که سهمیه شاهد اضافه بر سازمان در نظر گرفته میشود و ارتباطی با ظرفیت اصلی دانشگاهها ندارد. علاقهمند هستم که این موضوع را مخابره کنید. این مساله سازماندهی نشده و در سطح جامعه نیز بهخوبی مطرح نشده است. بنده بدون سهمیه در دانشگاه علم و صنعت قبول شدم که پس از اعمال سهمیه در دانشگاه تهران پذیرش شدم. از اینکه برخی ظرفیت پذیرش حقایق را نداشتند و تصور میکردند که حضور من جای فردی را گرفتهاست، مکدر بودم ولی خوب مگر قبول شدن در دانشگاه علم و صنعت زمینه علمی قوی نمیخواست؟ بنده یک خاطره برایتان نقل میکنم. سالها پیش یک پژو راکه بهتازگی وارد بازار کشور شدهبود ثبتنام کردیم. از طریق یکی از دوستان وامی را ثبت نام و صرف خرید خودرو کردیم. بنده بنا بر نظر پدر دو سال زودتر به مدرسه رفتم. بهطور طبیعی بازی فکری نیز از سایر همسن و سالهایم دو سال جلوتر بودم. از این رو دو سال زودتر برای رانندگی ماشین مهیا شدم و بسیار نیز از این جهت خوشحال بودم. پس از آنکه ماشین را خریداری کردم یک روز به اتفاق برادرم به جایی رفتیم. در آنجا یکی از دوستان که از قضا فرزند یکی از آقایان بود گفت مبارک باشه، پژو جیال ایکس را بهتان هدیه دادهاند. برادرم نیز واقعیت را گفت. بعد از مدتی برادرم این مساله را به مادر مطرح کرد و به یاد دارم که مادر برای این موضوع چقدر ناراحت شد و گریه کرد.
فردی لقب آقازاده به شما داده است؟
ما فرزندان شهید وقتی دور هم جمع میشویم، میگوییم فرزندان اتوبانها و خیابانها کنار هم نشستهاند. برخی میگویند ولی ما مشی و رفتارمان را بر این اصل استوار کردهایم که آقازاده به معنای منفی نباشیم. آقازاده به معنای رعایت یکسری خط مشیها و سیرهها در زندگی فردی و اجتماعی است که بر مسئولیت افراد میافزاید. بنده و برادرم سعی داشتیم که همواره نسبت به این موضوع واکنش نشان دهیم. بنده مدت طولانی اکراه داشتم که خودرو خارجی سوار شوم چرا که دوست نداشتم بگویند فلانی این ماشین را سوار میشود. ولی بهعلت هزینههای بالایی که صرف خودروی خود کردم و مرتب خراب میشد یک خودروی خارجی خریداری کردم. پدرم زمانی که وزیر دفاع بود، فولکس قورباغهای سوار میشد. بهطور کل سعی داریم که به شکل مناسبی رفتار کنیم.
با توجه به آنکه پدرتان با مرحوم سلیمی در یک دوره در دانشکده افسری بودند، سطح ارتباط این دو بزرگوار به چه شکل بود؟
مرحوم سلیمی نقل میکند که سال بالایی پدرم بود ولی بنا بر دلایلی همکلاسی شدند. ارادت بسیاری به یکدیگر داشتند. سالی که فرمانده کل ارتش شد بنده نیز در آن جمع که نشان نصر به مرحوم سلیمی اعطا شد حضور داشتم. ایشان همیشه میگفت اگر پدرت بود در حال حاضر جای من قرار داشت و من نیز از جایگاه ارتش و اوضاعش خیالم راحت بود. گاهی برخی حضور شخصیت هایی از جمله مرحوم سلیمی یا همرزمان آنان در هیاتهای مذهبی را در پیش از انقلاب به انجمن حجتیه منسوب میکنند که البته هدفی جز تخریب ندارند. کسانی که تیپ مذهبی داشتند به این انجمن نسبت دادهمیشوند.مادر نقل میکند زمانی که پدر در حال رفتن بود از مادرم خواست دعا کند تا در شرایط جبهه تغییر حاصل شود.
97/9/29
8:4 ع
خاطره جالب هدیه یک تخریبچی شجاع به دو بعثی.
برخی از رزمندگان شهید و یک عده هم مجروح شده بودند. من هم از ناحیه دست و پا جراحت سطحی برداشته بودم. با توجه به اینکه درون خاک دشمن بودیم باید هر طور شده بود خودمان را به عقب میرساندیم. در آن موقعیت من تنها بودم اما توانستم خودم را تقریبا از تیررس دشمن دور کنم. به یک روستایی که فکر میکنم اسمش «الصخره» یا «القرنه» بود رسیدم و کنار یک دیوار کاه گلی حرکت کردم.
همانطور که به راهم با دقت ادامه میدادم متوجه یک اطاقک شدم که حفرهای مثل حفره سنگر روی آن ایجاد شده بود. نگاه کردم دیدم دو نفر آدم هیکلی و درشت اندام درون آن حفره کنار هم نشستهاند و متوجه من نشدهاند. در ابتدا تصور کردم که از بچههای ارتشی خودمان هستند برای همین بیمقدمه پرسیدم :« حاجی درب این اطاق کجاس؟ منم بیام داخل.»
یکی ازآنها با حالت تعجب و ترس زول زد بهم و گفت:«هاقف»(بایست). من که تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم پیش خودم فکر کردم حتما میگوید: «از اون طرف بیا تو.» پس از اینکه دو قدم برداشتم ناگهان دیدم صدای تیراندازی بلند شد و آن دو نیز درون همان سنگر ماندند. من هم تا این صحنه را دیدم دو تا نارنجک همراه داشتم، خم شدم رفتم زیر همان حفرهی اطاقک و یکی از نارنجکها را به آن دو نیروی بعثی هدیه کردم.
با منفجر شدن نارنجک بلافاصله صدای تیراندازی قطع شد و من هم بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم با همان وضعیت جراحت سریع آن جا را ترک کردم .
ایسنا
شکست مفتضحانه ارتش عراق مقابل معدود چریکهای ایرانی/ توطئهای که با درایت آیتالله خامنهای خنثی شد
|
اعضای دهمین کاروان رسانهای راهیان نور ارتش ضمن حضور در سوسنگرد، از یادمانهای دهلاویه و تنگه چذابه بازدید کردند.
حضور در سوسنگرد بهانهای شد، تا به مرور حماسهآفرینی رزمندگان اسلام در این نقطه از کشور بپردازیم.
رژیم بعثی در سه جبهه حمله خود را به خوزستان آغاز کرد. در جبهه شمالی، دشمن از محورهای موسیان، دهلران و پل نادری وارد عمل شد، تا جاده اندیمشک-اهواز را در کنترل خود بگیرد و ضمن تصرف سه شهر شوش، دزفول و اندیمشک، زاغههای مهمات، پادگانهای پشتیبانی، آمادگاههای مهماتی و پایگاههای نیروی هوایی را تسخیر کند.
در جبهه میانی، لشکر 9 زرهی دشمن از محورهای چذابه، بستان و سوسنگرد و با هدف تصرف اهواز اقدام به حمله کرد. دشمن بعثی در جبهه جنوبی نیز از محورهای خرمشهر، آبادان و همچنین ماهشهر هجوم خود را آغاز کرد.
صدام که وعده تصرف سریع خرمشهر، دزفول و اهواز را به رسانههای جهان داده و مدعی شده بود ظرف مدت یک هفته تهران را فتح خواهد کرد، در دستیابی به اهداف اعلامی خود ناکام ماند؛ لذا نیروهای بعثی برای جبران ناکامی خود، در روز سوم مهرماه 1359 با پیشروی به سمت سوسنگرد، این شهر را به اشغال خود درآوردند.
این اقدام دشمن بیپاسخ نماند و در روز نهم مهرماه 1359 شهید «علی غیور اصلی» و نیروهای تحت امر وی که تعدادشان بین 40 تا 60 نفر عنوان شده است، عملیاتی را علیه متجاوزان انجام دادند. در این عملیات چندین دستگاه تانک دشمن منهدم شد و صدامیان که غافلگیر شده بودند، با به جا گذاشتن تعدادی از تانکهای سالم خود، از سوسنگرد عقبنشینی کردند.
تحمل این شکست برای بعثیها سخت بود؛ لذا در روز 24 آبان 1359 حملهای دیگر را برای اشغال سوسنگرد تدارک دیدند و روز بعد تعدادی از نیروهای عراقی از جناحهای شمال، جنوب، غرب و جاده حمیدیه-اهواز، شهر سوسنگرد را محاصره کردند و تعدادی از آنها نیز توانستند وارد شهر شوند.
در همین روز (25 آبان) حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع بودند، جلسهای را برای تصمیمگیری درباره چگونگی مقابله با هجوم دشمن تشکیل دادند که در این جلسه مقرر شد تیپ 2 لشکر 92 زرهی از دزفول وارد عمل شود و راه نفوذ دشمن را سد کند. لشکر 77 خراسان نیز از آبادان فراخوانده شد تا به همراه گروه رزمی 148 مشهد، یک گروه رزمی از ژاندارمری، نیروهای ستاد جنگهای نامنظم، نیروهای مردمی و تعدادی از نیروهای سپاه با صدامیان مقابله کنند.
در گیر و دار آمادهسازی نیروها، شهید چمران به آیت الله خامنهای خبر داد که تیپ 2 لشکر 92 زرهی در عملیات شکست حصر سوسنگرد شرکت نخواهد کرد. این موضوع به تصمیم ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت بازمیگشت. وی که فرماندهی کل قوا را نیز بر عهده داشت، در اقدامی خیانتکارانه دستور داده بود تیپ 2 دزفول وارد صحنه نشود.
آیتالله خامنهای در پی آگاهی از این موضوع، مراتب را سریعاً به اطلاع امام خمینی (ره) رساندند و امام نیز فرمان دادند که حصر سوسنگرد باید شکسته شود.
بر این اساس و طی نامهنگاری و هماهنگیهای شبانهای که آیتالله خامنهای با فرماندهان انجام دادند، عملیات شکست حصر سوسنگرد در ساعت 6:30 صبح روز 26 آبانماه آغاز شد.
این عملیات با پشتیبانی هوانیروز و نیروی هوایی ارتش با موفقیت پیش رفت و در نهایت، ساعت 12 همان روز حصر سوسنگرد شکسته شد و دشمن بعثی تا فاصله 15 کیلومتری سوسنگرد عقبنشینی کرد.
به اذعان بسیاری از کارشناسان نظامی و صاحبنظران، حضرت آیتالله خامنهای نقش ویژهای در موفقیت این عملیات داشتند و آزادی سوسنگرد مرهون تلاشهای خستگیناپذیر ایشان است.
دفاع پرس
97/9/29
8:3 ع
خاطرات شهدا: دوران اسارت 4 نفر را باسواد کردم.
از تلاش برای مهار غائله کردستان تا ایستادگی در مقابل گروههای سیاسی
|
97/8/21
11:28 ع
مصاحبه با خانواده شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس؛ جوان زیباروی گیلانی
ما هم مثل همه مشتاق آشنایی بیشتر با این شهید عزیز بودیم. البته بابک نوری هریس تفاوت چندانی با سایر شهدای جوان جبهه دفاع از حرم نداشت؛ همه آنها مثل جوانهای ایران زمین هم خوشپوش و خوشچهره بودند و هم شاداب و پر انرژی… به هر حال بابک مرا به همراه بچههای برنامه از آسمان شبکه دو سیما به شهر و دیار خودش دعوت کرده بود. به رشت که رسیدیم، حال و هوای دیار میرزا کوچکخان مثل همیشه خوب و لطیف بود… دلمان میخواست زودتر وارد دنیای بابک شویم و چشممان دست از سر منظرههای آنجا برنمیداشت. گیلان در جبهه دفاع از حریم اسلام هم شرافت و مردانگی و بزرگی خودش را نشان داد؛ درست مثل روزهای دفاع مقدس…
بابک در بوکمال به شهادت رسید؛ در خط پایان گروهک تکفیری داعش… در همان دقایق نخست آشنایی فهمیدیم که مرد روایت ما، با اینکه سن و سال زیادی نداشت، دفاع از اعتقادات و باورهایش را به خیلی چیزها ترجیح داده است… به زندگی در اروپا؛ به خوشیهای دنیا؛ به دغدغههای شخصی و هزار چیز دیگر…
هم بسیجی بود، هم هیئتی، هم مسجدی، هم دانشجو، هم ورزشکار، هم اهل تفریح و هم جوان و خوشدل و خوشحال… گفتن از همه ویژگیهای او در یک صفحه روزنامه هیچگاه ممکن نبوده و نیست…. ما به قدر ماندن در تاریخ، شهیدمان را معرفی میکنیم…
پرسهزدن در کوچه و پس کوچههای دل پسر کوچک خانواده نوری حال و هوای قشنگی به ما داد… به قول معروف به ظاهرش میرسید ولی از باطناش غافل نبود؛ دوست و رفیق هم زیاد داشت، از همه اقشار جامعه.
مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و عامالمنفعه مثل هلال احمر و نظایر آن یکی دیگر از درخششهای زندگی شهید بابک نوری است، جالب اینجاست که در زمان حیاتش، خانواده اطلاعی از این حرفها و گفتنیها نداشتند.
همکلامی با خانواده و دوستان و همرزمان شهید، علامتهای سوال ذهن ما را یکی یکی پاک میکرد. او در پاییز سال 71 به جمع زمینیها آمد و پاییز 96 جمعشان را ترک نمود. ما برای بازخوانی همین 25 سال به رشت رفته بودیم. بابک بیست و دومین شهید مدافع حرم گیلان است. اما بارها گفته شده که کسی برای کشته شدن به میدان جنگ با تروریستها نمیرود ولی همه میدانیم که جنگ و گلوله داغ، شوخی ندارد. رزمندهها با علم به این موضوع پا به میدان میگذارند. بابک هم با علم به این موضوع، از تمام دلخوشیهایاش گذشت و به میدان رفت. گر از مُقابله شیر آید، از عقب شمشیر / نه عاشقاست، که اندیشه از خطر دارد.
گذراندن دوران سربازی نقطه عطفی در زندگی بابک بود، آشنایی با فوت و فن نظامیگری و قرار گرفتن در شرایط خاص آن سبب شد تا توانمندی نظامی هم به داشتههایش اضافه شود. بعد از پایان خدمت، مثل همه رزمندهها، با اصرار و پیدا کردن رابطه و بست نشستن در سپاه، مجوز رفتن را گرفت.
پشتکار و همت بابک کلید موفقیتاش در زندگی بود. کلیدی که قفل رفتنش را هم باز کرد، بلیط سوریه به جای اروپا؛ چه جابهجایی حیرتانگیزی…
در منطقه هم به خوبی از پس وظایفش برآمد، فرماندهانش هم از او کاملاً راضی بودند، و خدا خواست که در آخرین گام بیرون کردن داعش، او هم به جمع شهدای اسلام اضافه شود.
حبیب آنجا که دستی برفشاند مُحب ار سر نیَفشاند بخیلاست…
جای خالی بابک بعد از شهادتش در همه جای شهر دیده میشد. در دورهمیهای دوستانه، بسیج، هیئت، مسجد، خانه و دانشگاه… اجازه بدهید در این صفحه از معراج و وداع و اشکهای غریبانه حرفی نزنیم.
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
یادگارهای بابک به انداز? کافی دل پدر و مادر و خانوادهاش را به آتش میکشاند. او انتخاب کرد؛ عاشقانه و آگاهانه رفت. یک نشانه کوچک برای زیر و رو شدن دل مادری که پسرش را دیگر نخواهد دید، کافی است. حالا پسر در کنار همرزمان پدر، جا خوش کرده است، شاید بعد از این پدرش پسر را در همان حال و هوای کربلای 5 ملاقات کند.
با ما همراه باشید تا بابک نوری هریس، شهید مدافع حریم اسلام و اهل بیت علیهمالسلام را بهتر بشناسیم…
فعالیت در انجمنهای خیریه
پدر شهید بابک نوری میگوید: واقعیتش را بگویم، ما اصلا بابک را نشناختیم، در حال حاضر که بابک شهید شده میبینم که پسرم چقدر در انجمنهای خیریه فعال بوده، میبینم همه جا او را میشناختند اما انگار فقط ما هنوز او را نشناخته بودیم.
نه اینکه بابک پسرم باشد و این را بگویم، نه. ولی بابک یکی از فعالترین جوانهای شهرمان بود. سرشار از زندگی بود و همیشه در برنامههای مختلف پیش قدم بود. اصلا هم تک بعدی نبود و به واسطه سن و سالش جوانی میکرد و از همه قشری هم دوست و رفیق داشت.
ادامه راه پدر…
من هر روزی که در جبهه بودم خاطراتش را نوشتم، هر روز، با چه کسی بودیم؟ چه صحبتهایی کردیم؟ کجا نشستیم؟ امروز چند تا شهید دادیم؟ چه کسانی شهید شدند؟ این شهیدان از کجا آمده بودند؟ بابک به واسطه سؤالات زیادی که از من میکرد دفتر خاطراتم را دادم به او و گفتم بابک جان این دفاتر خاطرات من را ببر و بخوان. من دو تا آلبوم پر از عکس دارم از رزمندگان که اکثریت آنها شهید شدند، مثلا من یک عکسی دارم، چهار نفریم هر سه تای آنها شهید شدند، فقط از آن چهار نفر من ماندهام که توفیق نداشتم به سوی خدا پرواز کنم. بابک در چنین فضایی و در همچون خانوادهای رشد کرده است.
خواهرشهید هم از برادرش برایمان گفت: بابک برادر عزیزم همانطور که در وصیتنامهاش نوشته بود، عاشق خانواده و زندگی بود، به روز بودن رو خیلی دوست داشت، عاشق تیپزدن بود؛ روی لباسی که به تن میکرد حساس بود. رو تیپش، حتی عکسهایی که از سوریه آمده، همه دوستانش خاکی و نامرتب هستند، اما بابک همچنان تمیزه، موهایش طوری است که انگار تازه دوش گرفته بود!
مادر شهید هم میگوید: هر وقت در خونه ورزش میکرد، آهنگ زینب زینب(س) میگذاشت!
مهدی نوری هریس، فرزند بزرگ خانواده، برادر بزرگ بابک، برایمان از خانواده خود اینطور میگوید: بابک فرزند چهار خانواده بود. بعد از من خواهر بود، بعد از خواهرم برادر دیگرم به نام امید بود، بعد از امید هم بابک بود.
یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران
مادر شهید از فرزندش میگوید: خیلی باهوش بود، همیشه دانشآموز ممتازی بود و فوقلیسانس را هم در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شده بود. بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. اما همه اینها را رها کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. ذاتش جوری بود که میخواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد.
برادر شهید میگوید: کمکم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که میشد نمازش را میرفت آنجا میخواند، با بچهها فعالیت میکرد، این فعالیتها کمکم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگتر میشد. سن سربازی که فرا رسید، بالاخره آن دورههای بسیج فعال و اینها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت، و وقتی که برای سربازی بازی فوتبال به سپاه رفت، آنجا نگاه و استعدادش بیشتر شکوفا و علاقهاش بیشتر شد، آن موقع من نمیدانستم در آن فضا چه چیزهایی را تجربه کرد، ولی الان میفهمم چه چیزهایی دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرتنیا و همنشین شد. هر کس با چنین بزرگانی همنشین باشد به نظر من، نگاهش قویتر و استعدادش بیشتر میشود.
عاشق شرایط سخت بود
برادرم خودش هم عشق به رفتن داشت، در آنجا هم که داوطلبانه رفته بود، درخواست دادکه اگر میشود او را ماموریت در شرایط سخت ببرند. خودم هم خدمت کردم، فکر نمیکنم هیچ سربازی راضی شود که برود به یک جای محروم خدمت کند. اما او به خاطر اعتقادات خود به آنجا رفت. بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در دورهای که سرباز حفاظت اطلاعات بود، دو بار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه آن موضوع شدیم.
اعتکاف را به همه چیز ترجیح داد
عموی شهید از برادرزادهاش برایمان میگوید: در اوج انتخابات بودیم، روز دوشنبه قرار بود که برود اعتکاف، از روز جمعه اصرار داشت که دوشنبه باید برود، هر چقدر به روز موعود نزدیکتر میشدیم، مخالفت ما بیشتر میشد، چون بخش مهمی از کار ستادی ما به عهده بابک بود، و از برادر زاده ام میخواستم که نرود که وی مقاومت میکرد. شب یکشنبه بود، با حالت عصبانیت و پرخاشگری به بابک گوشزد کردم که با وجود این همه کار نباید برود. شهید مچ دستم را گرفت، برد داخل اتاق، گفت عموجان شما یک تضمین به من بدهید، که من سال آینده این موقع هستم، گفتم من نمیتوانم تضمین بدهم که خودم هم یکسال دیگر باشم، گفت: همین دیگر، خداوند فرصتی گذاشته ما برویم اعتکاف تا از گناهان ما بگذرد و اینجا بود که دیگر من سکوت کردم.
پدرشهید صحبتهای برادرش را اینطور کامل میکند و ادامه میدهد: امسال پسر بزرگ من در رشت کاندیدای شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست اواسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست، پرسوجو کردم فهمیدم که رفته اعتکاف سه روز در مراسم اعتکاف بود و بعد پیش ما برگشت، بنده گفتم بابک جان چرا در این موقعیت اعتکاف رفتید؟ میماندید و سال دیگر میرفتید، حالا که کارهای مهمی داشتیم پسرم! گفت نه اصل برای من همین اعتکاف است، انتخابات و غیره فرعیات محسوب میشود، بعد هم شاید من سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم…حتی همان روزها من و مادرش حرف ازدواجش را مطرح کردیم، یک دختر از خانواده نجیب و خوبی انتخاب کرده بودیم که میدانستیم بابک را هم دوست دارد اما بابک موافقت نکرد. به بنده گفت که بابا شما به تصمیمات من اعتماد داری یا خیر؟ پس بگذار من براساس برنامه خودم پیش بروم، فعلا برنامه و مسیر من چیز دیگری است. در حال حاضر که فکر میکنم میبینم بابک خودش هم میدانست که چه مسیری را میخواهد برود و به ما هم این پیام را میداد اما ما متوجه نمیشدیم.
سوریه را به آلمان ترجیح داد
پدر شهید از ماجرای اعزام فرزندش به سوریه برایمان میگوید: بهطور مستقیم با من این موضوع را مطرح نکرد اما میدانستیم که شش ماه است در سپاه بست نشسته و هر روز میرود و میآید و اصرار میکند که اعزامش کنند. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر میکنم واقعا این موافقت هم کار خدا بود. بابک یک روز قبل از اعزام خود، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذریهای مقیم رشت است و همه بابک را درآنجا میشناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم میخواهم بروم خارج از کشور، آن موقع همه فکر میکردند میخواهد آلمان برود.
از پدر میپرسم چرا آلمان؟! پدر شهید میگوید: چون من و برادران بابک خیلی اصرار داشتیم که به آلمان برود و ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمیکرد برود. آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرارهای ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد. بابک با این سفر همه را شوکه کرد.
میروم سوریه که بیمادر نمانم!
مادر شهید ادامه میدهد: به من گفت که با اعزامم موافقت شده، من هم از روی احساسات مادرانهای که داشتم خیلیگریه کردم، شاید منصرف شود. اما بابک تصمیم خود را گرفته بود، گفت: «من حضرت زینب(س) را در خواب دیدهام و دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید به سوریه بروم. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست مادر، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام.» حتی شنیدم که به او گفتهاند که چطور میخواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی، پسرم بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، من بروم سوریه که بیمادر نمیمانم، پیش مادر اصلیمان حضرت زینب(س) میروم.
از پدرشهید از اینکه وقتی سوریه بود با هم صحبت میکردیدیا خیر پرسیدم که پدر میگوید:ابتدا فقط به مادر و خواهرهای خود زنگ میزد، با من صحبت نمیکرد. اما یک روز دیدم تلفن همراهم زنگ خورد و شمارهای هم که افتاد ناشناس بود، فکر کردم بابک است، وقتی تلفن را جواب دادیم دیدم آن طرف خط یکی از دوستان و همرزمان خودم در زمان جنگ است. سلام و علیک کردیم و من پرسیدم حاج حسن کجایی؟ گفت سوریه ام. بیشتر بچههای گردان میثم هم الان اینجا هستند. بعد هم گفت پسرت هم اینجاست چرا به من نگفته بودی پسرت مدافع حرم است؟! بعد هم گوشی را داد به بابک و با هم صحبت کردیم. از آن به بعد در این مدت کوتاهی که سوریه بود بابک دیگر به من زنگ میزد. حتی آخرین مکالمه هم بین من و او بود.
آخرین مکالمه و التماس دعا از پدر
در این آخرین مکالمه وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم برمیگشتم رشت که به مشهد بروم. بابک تا شنید من میخواهم مشهد بروم گفت آقا جان قول بده من را دعا کنید. من گفتم: پسرم، عزیزم، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا کنی، گفت نه آقا جان قول بده، هردو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرفهای بین من و بابک بود. نکته جالب اینجاست که بابک همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد و بعد از شهادتش من اصلا خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفتهاند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابک درست کنار بچههای عملیات کربلای دو و کربلای پنج است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند. دیدم بابک با دوستان من همجوار شده است. همان موقع به پسرم گفتم بابک جان، بابک زیبای من دیدی خدا خودش تو را به خواستهات رساند، خودش آرزویت را برآورده کرد؛ تو باعث افتخار من شدی پسرم.
نحوه شهادت شهید
همرزم شهید میگوید: موقع ناهار ، یک خمپارهای ما بین ما و بابک آمد پایین، فکر میکنم صدو پنجاه متر با ما فاصله داشت، یک سی ثانیه بعد خمپاره میاد پایین، وقتی خمپاره دوم پایین آمد دقیقا این سه تا روبروی هم بودن، شهید بابک نوری بود، شهید عارف کاید بود و شهید نظری، که وقتی ماشین تویوتا پارک بود، این خمپاره از زیر ماشین تویوتا وسط سفره اینها میخورد و خوشا به سعادت و حالشان که شهید شدند.
حلالیت طلبی از پدر و مادر
پدر شهید میگوید: به عنوان یک پدر وقتی یاد خاطرات فرزند شهیدم میافتم جای خالی او را حس میکنم و دلگیر میشوم. اما یکی از همرزمان بابک برایمان نقل کرده که پس از مجروحیت گفته بود: به مادرم بگویید، یک بار من حرف مادرم گوش نکردم، من را حلال کند، و آن هم این بود که از من خواسته بود ازدواج کنم و من قبول نکردم؛ به مادرم بگویید من را حلال کن و اما در رابطه با پدرم… تا قبل از این وقتی شهادت یک فرد را به خانوادهاش تبریک و تسلیت میگفتند، نمیدانستم چه معنای دارد. اما امروز که عزیزترین، فرزانهترین، شریفترین و پاکترین جوانم رو تقدیم خدا کردهام، امروز میگویم، اگر آن تبریک نباشد داغ جوان کشنده است، حتی اگر شهید باشد، داغ جوان کشنده است، ولی آن تبریک وزن تسلیت را سبک میکند، تمامی ارزشها، ارزشهای اخلاقی، ارزشهای ایمانی و اعتقادی، میهنی و ملی همه در این تبریک جمع شده و همین باعث میشود که تسلی خاطر بسیار بزرگی، برای ما فراهم کند.
وصیتنامه شهید
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم.
مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیبدیده میشود، در نبود مناشکهایت را سرازیر مکن. من با خدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد.
مادرم برای من دعا کن، ولیاشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی بهاشکهایت نیستم.
خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین(ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده.
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی غریب و تنها ماندهاند و حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و… بودهام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.
پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینبهای مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم.
97/8/21
11:25 ع
امروز در تمام سرزمین ما عطر شهدا پراکنده است به برکت جمهوری اسلامی
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران حضور در مراسمات شهدا را همانند زیارت دانست و عنوان داشت: شهدا تک تک افرادی را که در مراسمشان حضور پیدا میکنند دعوت کردهاند.
دریادار فدوی با بیان اینکه هر انسانی به اندازه ظرفیت خود از شهدا و برکات آنها بهرهمند میشود خاطرنشان کرد: امروز در تمام سرزمین ما به برکت جمهوری اسلامی عطر شهدا پراکنده است.
فرمانده نیروی دریایی سپاه با تاکید بر اینکه انسانها باید در دنیا برای آخرت خود تلاش کنند تصریح کرد: آخرت به قدری سخت است که حتی مادر نیز از ترس حساب و کتاب فرزندش را رها کرده و فرار میکند.
وی با بیان اینکه شهدا در بالاترین جایگاه الهی قرار دارند ابراز داشت: امروز همه ما نیازمند تمسک به شهدا هستیم تا به برکت آنها از عنایات خداوند متعال بهرهمند شویم و اگر لایق باشیم شهادت نیز قسمت ما شود.
دریادار فدوی با اشاره به فرا رسیدن چهلمین سال جمهوری اسلامی ایران خاطرنشان کرد: چهلمین سال عمر انقلاب اسلامی سال تکمیل شدن انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است.
وی با بیان اینکه مردم به اعتبار شهدا چهل سال پای آرمانهای انقلاب اسلامی ایستادهاند اظهار داشت: اگر ما بتوانیم به فرامین الهی توجه کرده و جامه عمل بپوشانیم خدا نیز عنایات ویژهای به انقلاب و مردم میکند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با اعلام اینکه مردم ما ثابت کردهاند که در تمامی شرایط از انقلاب و آرمانهایش دفاع میکنند ابراز داشت: دشمنیهایی که علیه انقلاب انجام میشود هر روز پیچیدهتر و گستردهتر میشود.
سردار فدوی با تاکید بر اینکه اقتدار، عظمت و توانمندیهای امروز انقلاب اسلامی با گذشته قابل قیاس نیست خاطرنشان کرد: امروز شاهد هستیم که دشمنان به زبان خودشان به قدرت ایران اسلامی اقرار میکنند.
وی با تاکید بر اینکه امروز دشمنان انقلاب اسلامی در موضع انفعال قرار دارند تصریح کرد: امروز دشمنان انقلاب اسلامی بهدنبال راهکار هستند تا بتوانند در مقابل تواناییهای انقلاب ایستادگی کنند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه با بیان اینکه ناوهای آمریکا در زمان اعلام خروج از برجام از مرزهای آبی ایران دور شدند گفت: آنها خودشان اعتراف کردند از ترس عکسالعمل جمهوری اسلامی دور شدند.
دریادار فدوی با بیان اینکه بیشترین تمرکز نظامی کشور آمریکا بر روی نیروی دریایی خودش است تصریح کرد: امروز آمریکا زورگوترین کشور دنیاست اما این کشور زورگو بیشتر از هر کشوری از تواناییهای ایران با خبر است.
وی با تاکید بر اینکه امروز کشور آمریکا در تلاش است تا در مقابل جمهوری اسلامی برای خود توان بازدارندگی ایجاد کند گفت: وزیر دفاع آمریکا اعتراف کرده که آمریکا و متحدانش به دنبال ایجاد توان بازدارندگی در مقابل تواناییهای جمهوری اسلامی هستند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران کشور آمریکا را کشوری مستکبر دانست که خودش را ابرقدرت جهان میداند و اظهار داشت: امروز آمریکاییها به این باور رسیدهاند که نمیتوانند در مقابل جمهوری اسلامی ایستادگی کنند.
دریادار فدوی با بیان اینکه دشمنان جمهوری اسلامی از دو روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دشمنی خود را با انقلاب شروع کردند افزود: دشمنان به دلیل قدرتمندتر بودن تجهیزات نظامی ما از ما هراس ندارند زیرا بودجه نظامی یکسال آمریکا 780 میلیارد دلار است و تجهیزات پیشرفتهای دارد.
وی با بیان اینکه انشالله وعده امام خمینی(ره) محقق میشود و این انقلاب به انقلاب امام زمان(عج) متصل میشود خاطرنشان کرد: در طول 40 سال عمر انقلاب مردم همواره با بصیرت پای کار انقلاب بودهاند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه با اعلام اینکه شرارتهای دشمنان انقلاب اسلامی نه تنها انقلاب را ضعیف نکرد بلکه آن را قویتر نیز کرد افزود: یکی از شرارتهای آمریکا در منطقه این بود که اسرائیل را وادار به جنگ با حزبالله لبنان کرد که به جنگ 33 روزه و پیروزی حزبالله ختم شد.
دریادار فدوی با تاکید بر اینکه پس از گذشت 30 سال از دوران دفاع مقدس دیگر دشمنان جرات نکردند که حتی یک تیر به سمت جمهوری اسلامی شلیک کنند گفت: تشکیل گروههای تکفیری راهکاری بود که آمریکاییها از روی حماقت برای ضربه زدن به انقلاب اتخاذ کردند.
وی با اعلام اینکه امروز 30 گروه همانند حزبالله لبنان در سراسر بازی آرایشی جهان تشکیل شده است که خواب را از چشم سران رژیم صهیونیستی گرفته است اظهار داشت: ارتش اسرائیل توانایی ایستادگی در برابر نیروهای حزبالله، زینبیون، فاطمیون و چنین گروههایی را ندارد.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با بیان اینکه طبق وعده الهی هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل قدرت اقوام مومن ایستادگی کند تصریح کرد: جمهوری اسلامی قدرت خود را به قدرت الهی پیوند زده است و همین امر سبب تحقق وعده الهی میشود.
دریادار فدوی با اعلام اینکه خداوند متعال در طول چهل سال عمر انقلاب به وسیله بندگان مخلصش از انقلاب دفاع کرده است گفت: تا زمانی که ما به وعدههای خود در مقابل خدا عمل کنیم خداوند متعال نیز به وعدههای خود جامه عمل میپوشاند.
وی با تاکید بر اینکه از زمان تسخیر لانه جاسوسی تا کنون شدیدترین تحریمها علیه جمهوری اسلامی توسط دشمنان در نظر گرفته شده است افزود: ما در زمان جنگ یک و نیم میلیون بشکه نفت صادر میکردیم و مردم متوجه تحریمها نمیشدند امروز به شیوهای عمل شده که مردم تحریمها را حس میکنند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با بیان اینکه نباید به شیوهای عمل میشد که مردم تحریمها را احساس کنند ابراز داشت: دشمنان زمانی که دیدند نمیتوانند در حوزه نظامی علیه ما بایستد به تحریم اقتصادی روی آورد.
دریادار فدوی با اشاره به موفقیت جمهوری اسلامی در عرصه نظامی خاطرنشان کرد: جمهوری اسلامی در عرصه سخت نظامی موفق بود پس قطعا" میتواند در حوزههایی مانند اقتصاد نیز موفق باشد به شرطی که براساس مبانی انقلابی عمل کنیم.
وی با بیان اینکه الگوبرداری از مبانی انقلاب اسلامی باعث میشود تا جمهوری اسلامی در عرصه اقتصادی بسیار موفق عمل کند گفت: مردم ما از زمانی که پای کار انقلاب ایستادند هیچگاه از تهدیدها نترسیدند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران نترسیدن و شجاعت مردم ایران را عامل عنایات الهی بر این ملت دانست و افزود: امروز همه ملت ایران باید با بصیرت در حوزه اقتصادی ورود کرده و همانند حوزه نظامی به موفقیت برسد.
دریادار فدوی با اعلام اینکه دشمنان انقلاب اسلامی از شدت دشمنی با انقلاب با متحدانش وارد جنگ شدند خاطرنشان کرد: دشمنان انقلاب دیدند که نمیتوانند در مقابل ایران بایستند بههمین دلیل به کشورهایی مانند سوریه و یمن حمله کردند.
وی با تاکید بر اینکه براساس اطلاعات دقیق کسب شده هواپیماهای آمریکا بهطور مستقیم در جنگ یمن حضور دارند گفت: امروز آمریکا و متحدانش از روی استیصال به جنگ یمن ادامه میدهند زیرا میدانند اعلام شکست در این جنگ آبروی آنها را بر باد میدهد.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با اعلام اینکه بودجه نظامی آمریکا 11 برابر بودجه عمومی کشورش است خاطرنشان کرد: امروز باید مواظب باشیم که هیچگاه از وعدههای بین خودمان و خدا دور نشویم تا خدا همانند چهل سال گذشته از ما حمایت کند.
دریادار فدوی با بیان اینکه بعضاً برخی جملات در کشور شنیده میشود که خلاف واقعیت است گفت: دعوای ایران و آمریکا بر سر منابع و ذخایر نفتی و چنین مسائلی نیست بلکه دعوای ما جدال جبهه حق و باطل است.
وی با اعلام اینکه جبهه حق و باطل هیچگاه در کنار یکدیگر قرار نمیگیرد خاطرنشان کرد: آمریکا شیطان بزرگی است که اگر بداند میتواند کاری را انجام دهد که ما را نابود کند اصلا" درنگ نمیکند.
فرمانده نیروی دریایی سپاه عملکرد جمهوری اسلامی در طول چهل سال را عملکردی برحق دانست و تصریح کرد: امروز باید همه هوشیار باشند که نباید برخلاف عملکرد چهل ساله صحیح انقلاب اسلامی حرفی بزنند زیرا چنین اقداماتی در شأن ملت ایران نیست.
دریادار فدوی خاطرنشان کرد: آمریکاییها سالهای طولانی است که میگویند به دنبال جنگ علیه ایران نیستند و اینکه برخی میگویند اگر فلان کار را انجام ندهیم آمریکا به ما حمله میکند در شأن ملت ایران نیست.
وی با اعلام اینکه نیروی دریایی سپاه روزانه بیش از 100 فروند ناو در مقابل ناوهای آمریکایی قرار میدهد اظهار داشت: آمریکاییها ناوهای معمولی ما را دیدهاند و ما ناوهای اصلی خودمان را به آنها نشان ندادهایم.
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با بیان اینکه آمریکاییها زمانی که با ایران رو به رو میشوند خود را درون جهنم احساس میکنند گفت: نیروی دریایی آمریکا در مقابل نیروی دریایی سپاه چیزی جز حقارت کسب نکرده است.
دریادار فدوی با تاکید بر اینکه کشور آمریکا نقشههای فراوانی را برای ضربه زدن به ملت ایران طراحی کرده بود تصریح کرد: دستگیری تفنگداران آمریکایی توسط نیروی دریایی سپاه تمام این نقشهها را نقش بر آب کرد.
وی با اعلام اینکه کشور آمریکا در زمان دستگیری تفنگدارانش برای ترساندن ایران 18 فروند هواپیمای جنگی را به کار گرفت عنوان داشت: ما از التماس مقامات آمریکایی برای آزادی تفنگدارانشان فیلم داریم که هر زمان لازم شود پخش میکنیم.
فرمانده نیروی دریایی سپاه با تاکید بر اینکه ملت ایران در طول چهل سال در مقابل دشمنیهای بسیاری ایستادگی کرده است گفت: اگر فردی در انقلاب مسئولیت قبول کند اما به آرمانهای انقلاب باور نداشته باشد باید بداند که آخرت خود را به خطر انداخته است.
دریادار فدوی با بیان اینکه مسئولانی که به آرمانهای انقلاب باور ندارند باید پاسخگو باشند که چرا در انقلاب مسئولیت پذیرفتهاند تصریح کرد: مسئولان انقلاب نباید به گونهای عمل کنند که در شأن ملت انقلابی ایران نباشد.
وی با بیان اینکه زمانی که یک امت امام دارد نباید نظری خلاف امام خود داشته باشد خاطرنشان کرد: نظام ما هم به لحاظ شرعی و هم به لحاظ قانونی امام دارد و فهم این مسئله نیاز به هوش بالایی ندارد.
95/12/3
9:21 ع
سیستان و بلوچستان از امنیت خوب و پایداری برخوردار است بازی جراحی نظامی/امروز آینده روشنی پیش روی انقلاب است / لزوم توجه به ظرفیتهای داخل کشور
|
95/4/6
11:45 ص
جدید آخرین سفارشهای امیرمومنان(ع)
این سفارشها ممکن است مجموعهای از آمال و آرزوها و رسالتها و آموزههایی باشد که خود به دنبال آن بوده و به دست آورده یا دوست دارد عزیزترین کسانش به آن برسند و از مواهب آن بهرهمند شوند. وصایای مولی الموحدین علیبن ابیطالب(ع) در هنگام شهادت بیگمان مهمترینهایی است که باید به آن از منظر یک انسان کامل و خلیفه الله توجه شود و همت مردمان گردد. نویسنده در این مطلب به چرایی ارزشمندی این اصول و وصایا بر اساس آموزههای قرآن پرداخته است.
آخرین سفارشهای امیرمومنان(ع)
ابعاد فراگیر وصیت مولی الموحدین
امیرالمومنین امام علی(ع) باب مدینه العم، سرچشمه فضایل و مناقب، نفس پیامبر(ص) و همانند پبامبر(ص) اسوه مردمان و یک انسان نمونه کامل و تجلی مظهر صفات الهی و منش پیغمبر گرامی است. آن مرد اولینها، در آن لحظات آخر عمر شریفش، سفارشهای عام و خاصی دارد که توجه به هر یک میتواند دریچهای به سوی خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت باشد.
آن حضرت(ع) با آنکه در شرایط بسیار سخت جسمی به سر میبرد و به سبب زهر و ضربت شمشیر اشقی الاولین و الاخرین ابن مجلم مرادی بر سر مبارک هر از گاهی بیهوش میشد و به هوش میآمد، در آخرین لحظات حیات مبارک، مجموعهای از وصایا را مطرح میکند که شامل رابطه با خدا، خود و خلق خدا است. این مجموعه در برگیرنده ابعاد عبادی، اجتماعی و سیاسی است و به انسان میآموزد که چگونه با خالق در مقام بندگی برآئیم و با دوستان و خویشان در مقام اجتماعی تعامل داشته و با دشمنان چگونه برخورد نمائیم. در تدبیر منزل و تدبیر جان و جهان و جامعه چگونه راهبردهایی را به کار گیریم که سعادت دنیا و آخرت تضمین و تامین گردد و در مقام نفس مطمئن با رضایت الهی و رضایت نفسانی راضیه مرضیه به سوی آفریدگار و پروردگار خویش باز گردیم.
وصایای عبادی مولی الموحدین
با نگاهی به فقرات نزدیک به بیست و اندی سفارش آن حضرت(ع) این معنا به روشنی به دست میآید که محور توجهات آن حضرت(ع) سفارش به عبادت و بندگی است که خداوند آن را هدف و فلسفه آفرینش انسان و جن دانسته است. (ذاریات، آیه 56)
آن حضرت(ع) با محور قرار دادن کلمه بلند و ارزشی «تقوای الهی» بر آن است تا ضمن جهتبخشی در حوزه شناختی و بینشی، در حوزه نگرشی و رفتاری مخاطب و گیرنده پیام وصیت چنان تاثیری را به جا بگذارد که همواره توحید عبادی محور زندگی باشد و سبک زندگی شخص را سامان بخشد.
کلمه تقوای الهی در قالب انذاز و فعل امر بارها در آغاز هر وصیت و سفارش تکرار میشود، زیرا آنچه انسان در حرکت زندگی خویش برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی و تحقق سبک زندگی سالم و صالح نیاز دارد، پرهیز از هر چیزی است که اجازه نمیدهد تا ظرفیتهای خدادادی بروز و ظهور کند.
کسی که بر اساس انذار عمل میکند تلاش میکند تا از موانع دوری ورزد تا از دوزخ خشم الهی که دوزخ نواقص است دور بماند. بر همین اساس در آیات قرآن انذاز و نذیر بودن به عنوان هدف همه پیامبران مطرح است و خداوند میفرماید هرچند که ممکن است برای هر قومی بشیر فرستاده نشده باشد؛ ولی برای هر قومی نذیر فرستاده شده است (فاطر، آیه 24؛ زخرف، آیه 23) تا نسبت به موانع هشدار دهد، زیرا اگر این موانع برداشته نشود و ظرفیت سازی برای ظهور انجام نشود، انسان گرفتار دوزخ خشم الهی میشود؛ چرا که به نفس خویش و استعدادهایش اجازه نداده به کمال برسد.
امیر مومنان(ع) با واژه «اتقوا الله» به وظیفه خود به عنوان نذیر عمل میکند این تقوا برآیند و نتیجه عبادت و بندگی است؛ زیرا هر چند خداوند انسان را به هدف عبادت خویش آفریده، ولی در آیات قرآن از جمله آیه 21 سوره بقره روشن ساخته که هدف از عبادت خدا، دست یابی انسان به تقوایی است که همه آثار و برکات بر آن متوقف شده است. انسان با اعمال عبادی که شامل عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات است، میتواند به تقوای الهی برسد.
این تقوای الهی که کلید همه خوشبختیهای دنیا و آخرت است؛ خود دارای مراتبی است که بسته به نوع علت آن یعنی نوع عبادت انسان متفاوت بوده و دارای سطوح گوناگونی است. در قرآن سه مرتبه برای تقوا مطرح شده است. خداوند میفرماید: اذا ما اتقوا و ءامنوا و عملوا الصلحت ثم اتقوا و ءامنوا ثم اتقوا؛ در صورتی که تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند؛ آنگاه تقوا پیشه کنند. (مائده، آیه 93)
مرتبه اول تقوای الهی با عبادتی تحقق مییابد که شامل انجام واجبات و ترک محرمات است؛ مرتبه دوم تقوای الهی با عبادتی تحقق مییابد که شامل انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات است؛ مرتبه سوم تقوای الهی با عبادتی تحقق مییابد که شامل انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات و برخی از مباحات مانند ترک خوردن، گفتن، خواب و مانند آنهاست جز به اندازه ضرورت. کسی که از مرتبه تقوای عام، به تقوای خاص و سپس تقوای اخص میرسد که بتواند در عبادت خویش به جایی برسد که کمخوری، کمخوابی، کمگویی و مانند این مباحات را برای خود ملکه سازد و به جایی پرگویی به ذکر و تفکر در آفاق و انفس بپردازد و تدبر در آیات تکوین و تدوین کند و خود را به نماز و قرآن و بندگی خدا و ذکرش مشغول دارد و گرفتار غفلتی نشود که دنیا و زینتهایش آدمی را دچار آن میکند. بنابراین، راه رسیدن به تمامیت انسانی و کمالات جز این راه نیست که خداوند بیان کرده است.
شاعر بر اساس این آموزههای وحیانی قرآن میفرماید:
صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به دوام / ناتمامان جهان را کند این پنج تمام صمت، به معنای خاموشی است و مراد آن است که شخص کمگویی در ضرورت را پیشه کند، جوع به معنای گرسنگی است و آن که رویه کمخوری در پیشگیرد، سحر نیز به منزله شب زندهداری و تهجد شبانه است که انسان را به مقام محمود میرساند (اسراء، آیه79)، عزلت به معنای گوشهگیری و عدم اختلاط زیاد با افراد مختلف است و اینکه رفت و آمد خود را در حد یک اعتدال نگه داریم و زیادهروی نکنیم، و در نهایت انسان همواره باید به یاد خدا باشد تا ذکر الله موجب اطمینان قلب (رعد، آیه28) و رسیدن به مقام راضیه مرضیه شود و انسان را در همین دنیا به جنت صفات و ذات رساند. (فجر، آیات 27 تا 30)
البته در آیات قرآن مسیری که بیان شده زمانی ارزشمند میشود که انسان از مقام تقوای فعلی به تقوای صفتی و سپس تقوای مقومی برسد؛ به این معنا که آنقدر با عبادت، تقوایی را برای خود فراهم آورد که اندکاندک از یک کار به صفت تبدیل شده و ملکه او گردد و سپس از آن مقام به جایی برسد که تقوای الهی مقوم ذات و هویت او شود. از اینرو در آیات قرآن آمده که مثلاً روزه موجب میشود تا شاید تقوای الهی [لعلکم تتقون] (بقره، آیه183) در ما ظهور کند و سپس با تکرار، به صفت انسان تبدیل شود و انسان عنوان «متقی» را به دست آورد و آنقدر تکرار شود تا در همه ابعاد وجودی شخص رسوخ کند و به عنوان «حق تقاته» ظهور کند. (آلعمران، آیه102)
از نظر قرآن، ملاک صحت اعمال، وجود تقوای فعلی در هنگام انجام هر کار عبادی در قالب فعل و ترک است؛ اما ملاک و شاخص قبولی اعمال وجود تقوای صفتی است. خداوند میفرماید: «انما یتقبلالله من المتقین؛ خدا فقط از تقواپیشگان میپذیرد.» (مائده، آیه27)
پس هر مرتبه سه گانه عبادت خدا، مرتبهای از تقوای الهی را ایجاد میکند. همچنین هر مرتبه تقوای الهی، مرتبهای از علم شهودی و حضوری را ایجاد میکند که انسان را قادر به رویت ملکوت هستی و اعمال میکند و انسان نهتنها باطن و ملکوت همه هستی از جمله عالم برزخ و عالم غیب را مشاهده میکند، بلکه ملکوت اعمال خوب و بد افراد را نیز رویت میکند و میفهمد چه کسی عمل زشت و متعفنی را انجام داده و چه کسی عمل پاک و خوشبوئی را انجام داده است. اینگونه است که هم بهشت و دوزخ را میبیند و هم دوزخکار و بهشتکار را مشاهده میکند و چهرههای انسانی فرشتهوش افراد صالح و مصلح، یا شتر گاو پلنگ افراد شرور و بدکار را میبیند و از آن خبر دارد و خبر میدهد چنانکه حارثهبن نعمان انصاری بهشت و دوزخ و اصحاب بهشتی و دوزخی از یاران پیامبر(ص) را میدید. (اصول کافی، ج3، ص91، روایت3).
براساس آنچه بیان شد، برآیند عبادت عام، تقوای عام و برآیند تقوای عام، علمالیقین است (تکاثر، آیه5)، همچنین برآیند عبادت خاص، تقوای خاص و برآیند تقوای خاص، عینالیقین است (تکاثر، آیه7) و نیز برآیند عبادت اخص، تقوای اخص، و برآیند تقوای اخص، حقالیقین است. (واقعه، آیه95)
امیرمؤمنان علی(ع) سفارشهای خود را چنین آغاز میکند: بسماللهالرحمنالرحیم؛ این آن چیزی است که علیبنابیطالب وصیت میکند. علی به وحدانیت و یگانگی خدا شهادت میدهد و اقرار میکند که محمد بنده و پیغمبر خداست، خدا او را فرستاده تا مردم را هدایت کند و دین خود را بر ادیان دیگر غالب گرداند ولو کافر کراهت داشته باشند. همانا نماز، عبادت، حیات و ممات من از خدا و برای خداست، شریکی برای او نیست، من به این دستور امر شدهام و تسلیم خداوند هستم. سپس رو به فرزند بزرگش میکند و میفرماید: ای پسرم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نامه به او برسد به امور زیر توصیه میکنم: هرگز تقوای الهی را از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید. (کافی، ج7، ص51؛ نهجالبلاغه، نامه 47؛ شرح ابنابیالحدید، ج6، ص120؛ اسد الغابه، ج4؛ مسعودی مروجالذهب، ج2، ص425؛ تحفالعقول، ص197؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص142؛ تاریخ طبری، ج6، ص85 و بحارالانوار، ج42، ص248)
ادامه مطلب...
95/4/6
11:44 ص
جدید شهیدی که نشانه بازگشت پیکرش را به مادر داد